آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

آوينا عشق مامان و بابا

دعوت به مسابقه

از طرف مريم جون مامان مهتاب كوچولوي عزيزم به اين مسابقه دعوت شدم اولين باري كه با ني ني وبلاگ آشنا شدم باردار بودم و دنبال معاني اسم آوينا مي گشتم تا از انتخابم مطمئن بشم از محيطش خوشم اومد چون همه از يك حس مشترك مي گفتن از حس مادرانه لبريز از صداقت و دنياي پاك و معصومانه بچه ها . همراه خاطرات و تجربيات دوستان نازنينم بودم تا بالاخره همزمان با 9 ماهگي آوينا استارت وبلاگش زده شد و امروز خوشحالم از اينكه دخترم سهمي در اين خانه گرم و صميمي دارد و جايي براي جاودانه شدن خاطراتش حالا دوستاني داريم كه شايد خيلي دور يا نزديك باشند اما مهربان هستند و همگام ، آرزويم ديدن سلامتي و شادي اشان است و به همين نيت گاه به كلبه خاط...
18 اسفند 1391

19 ماهگيت مبارك

اين ماه اينقدر مشغول بودم كه متوجه گذر زمان نشدم اوايل ماه كه درگير واكسن 1.5 سالگيت بودم كه خداروشكر با وجود استرس و نگراني من به خير گذشت و بعد از دو روز خوب شدي بعد هم شروع ترم و كلاسهاي ماماني. باورم نميشه به همين زودي هفدهم رسيده و تو 19 ماهه شدي يعني 1 سال و 7 ماهه مباركت باشد زيباروي من   دختر نازنينم 19 ماهگيت مبارك دخترم در حين خونه تكوني كلاهشو پيدا كرده و با شوق فراوان ميگه توددت مبااكه فرشته خندانم هيچ چيز گرانبهاتر از ديدن شادي و شنيدن صداي خنده هايت نيست...... بخند تا بمانم با تمام وجود عاشقتممممممم ...
18 اسفند 1391

بازم شيرين زبوني

طوطي زيباي من تقريبا تمام كلماتو بلده و هر چي مي شنوه تكرار ميكنه جملاتشم پيشرفت كرده و فراتر از دو كلمه شده منم واسه شنيدن تك تك كلماتش هيجان دارم و هر چه بيشتر مي شنوم باز مشتاقترم ديروز آوينا يكباره با اخم گفت اوشنش كو ، اوشن گفتم چي ماماني دوباره با همون لحن گفت تي ايزيون منظورش اين بود كه تلويزيونو روشن كن از ذوق اينقدر چلوندمش كه صداش بلند شد بعدم خوابيد و تلويزيون نگاه كرد اخيرا اين عروسكه كه ميگه كدوم شبكه رو نگاه كنيم اگه خوشش نياد سريع اعتراض مي كنه فقط 3تا انتخاب داريم ميگه په ژن تون (persian toon ) ، كودك ، اوهنگ (آهنگ ) البته عاشق تبليغاته و اجازه ميده ببينيم دخترم از صداي اذان و آهنگهاي غ...
16 اسفند 1391

سفر به اصفهان

تعطیلات هفته قبل سفري كوتاه به اصفهان داشتيم كه بخاطر عروسي يكي از فاميلاي بابا بود البته قصد گردش داشتيم ولي آوينا خانم همكاري نكرد زياد حالش خوب نبود انگار آب و هواي اصفهان اذيتش مي كرد منم كه با كوچكترين تب و سرفه آوينا حالم بد ميشه تصميم گرفتم هر چه زودتر برگردم جالب اينكه به شهر رضا كه رسيديم آوينا تغيير كرد و بهتر شد . دخترم كه اجازه نداد تو جشن عكسي بگيريم چون بيشترش خواب بود و بعدشم چسبيده بود به ماماني اما توي راه چندتا عكس بامزه گرفتم عروسكم نسبت به سفر قبل خيلي خانم تر شده و تصميم گرفته كمربندشو ببنده البته واسه دو دقيقه به شهر رضا كه رسيديم هوا خوب بود و آوينارو برديم پارك تا با بچه ها بازي كنه  &nb...
7 اسفند 1391

هجده ماهگيت مبارك

آرام جانم ماهگیت مبارك هجده ماه از حضور زيبايت در زندگيم گذشت و امروز تو يك دختر 18ماهه هستي ، عزيز 1 سال و نيمه مني حس عجيبي به اين روز داشتم و خيلي وقت بود كه در انتظارش بودم  به همين زودي گذشت و با هر روزش تو بزرگتر ، فهيم تر ، شيرين تر و دوست داشتني تر شده اي و من عاشق تر...... خدا تو رو  آفريد كه من تنها نمونم كه اسم تو شب و روز بشه ورد زبونم ...
19 بهمن 1391

تولد ماماني

دیروز تولد خودم بود و چهارشنبه شب همسری با کیک و گل و کادو وارد خونه شد تا شروع یک شب دل انگیز باشه چقدر باشکوه ، چقدر زیبا و دلنشین....... دخترم ، عزیز دلم  ، جگر گوشه ام همان موجود زیبا و کوچکی که روزی با آمدنش جان دوباره به من بخشید امروز با رقص و پایکوبی و خنده های شیرینش وجود و بودنم را جشن گرفته و من لبریز از عشق و شور و اشتیاقم خدای بزرگ شکر از اینهمه مهربانی دخترم در حال ناي ناي         امسال دخترم با ماماني شمع فوت كرد و چون عاشق اينكاره بابايي واسش چند بار روشن كرد كه اين نگاه متعجب مليكاي عزيزم رو به دنبال داشت و بعد هم تشويق   &nbs...
13 بهمن 1391

آوينا در حال آرايش

آوينا از همين الان دوستدار لوازم آرايشه و مدام در حال چك كردن كيف مامانيه شايد چيزي كشف كنه از دست اين دخمل شيطون تمام لوازم آرايش و جاهاي دور از دسترس گذاشتم و اصلا جرات ندارم جلوش استفاده كنم اما گاهي از غفلت ماماني استفاده ميكنه و اينجوري ميشه : تا حالا ديديد يكي اينقدر خوشگل آرايش كنه!!!!!!!    و اينم طرز صحيح استفاده از خط لب و چشم            عاشق اين چشماي خوشگل و شيطونتم دخترم به محض اينكه متوجه ميشه قصد بيرون رفتن داريم جلو كمد ماماني منتظر ايستاده و ميگه اژدب و حتما بايد يه كوچولو به لبش بزنم تازگيا ياد گرفته ميگه ايمل چش ، دستشو به چشمش ...
10 بهمن 1391

كتابهاي جديد و واژه هاي جديد آوينا

دخترم به كتاب علاقمنده و كلمات و از طريق كتاب راحت تر ياد مي گيره منم واسش كتابهاي جديد و متنوع تهیه میکنم اینم کتابهای جدید عسل خانم حيوونا رو همراه با صداشون میشناسه به خروس مي گه قو قو قو اي ، مرغ قدي قدي جوجه _ جيك جيك ( از نظر آوينا همه پرنده كوچولوها ميگن جيك جيك ) اوچه : مورچه تو كتاب مورچه گندم دستشه كه آوينا مي گه اوچه ادم خو يعني مورچه گندم مي خوره ايشي :پيشي _ ايو ايو : ميو ميو اپ : اسب _ ايكو ايكو : پيتكو پيتكو ( شروع به پريدن مي كنه و مي گه ايكو ايكو ) ابور : زنبور _ ايز ايز : ويز ويز گاز : غاز _ كوئك كوئك ( كنار غاز يه مرغابيه كه دخترم از يكي اسم و از ديگري صداشو ياد گرفته ) ...
6 بهمن 1391

بازي جديد

 دخملي عاشق نوشتن و نقاشيه (خط خطي) ، تمام خودكار و مدادامون تو دستشه گاهي حين دويدن باهاشون زمين مي خوره و ماماني و تا مرز سكته مي بره واسه همينم ديشب همه رو جمع كردم . امروز از صبح مي گفت( به ايسم، به ايسم ) يعني بنويسم ، منم واسش دوتا رنگ با خوراكي ها درست كردم مثل ابرنگ و مشغول بازي شديم خيلي خوشش اومده بود سرگرم شده بود و در نهايت بعد از تقريبا 10 دقيقه از بس جابجا شد يكي از رنگا رو ريخت و بازي تموم شد اما تجربه خوبي بود هنرمند كوچولو با جديت و تلاش فراوان          آرام جان خسته ام هستي .......... دوستت دارم ...
28 دی 1391