آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

آوينا عشق مامان و بابا

22 ماهگي دخترم

آوينم بالاخره اجازه داد موهاشو ببندم . موهاي گلم خيلي كمه و تا حالا اجازه نميداد واسش حتي گل مو بزنم اما بعد از اينكه عكس چند تا دخمل خوشگل تو مجله رو بهش نشون دادم گفت ماماني موهامو خوشگل كن و اين شد كه ماماني با تلاش فراوان موهاشو اينجوري كرد اواخر ارديبهشت آرزو جون (زن عموي آوينا) از من و دخترم دعوت كرد كه به جشن پايان پيش دبستاني عليرضا و امير عباس بريم  اول جشن دختر كوچولوم يه كم از سروصدا ترسيد ولي بعد از برنامه هاشون خوشش اومدو شروع به دست زدن كرد . اينم اولين جايي كه دخترم با موهاي خرگوشي رفت فضاي سالنو خيلي دوست داشت و بعد از اتمام برنامه ها شروع كرد به شيطنت عكس از بچه هاي كلاس پسر عموها كه دارن سرودشونو ...
21 خرداد 1392

بازي جديد

 دخملي عاشق نوشتن و نقاشيه (خط خطي) ، تمام خودكار و مدادامون تو دستشه گاهي حين دويدن باهاشون زمين مي خوره و ماماني و تا مرز سكته مي بره واسه همينم ديشب همه رو جمع كردم . امروز از صبح مي گفت( به ايسم، به ايسم ) يعني بنويسم ، منم واسش دوتا رنگ با خوراكي ها درست كردم مثل ابرنگ و مشغول بازي شديم خيلي خوشش اومده بود سرگرم شده بود و در نهايت بعد از تقريبا 10 دقيقه از بس جابجا شد يكي از رنگا رو ريخت و بازي تموم شد اما تجربه خوبي بود هنرمند كوچولو با جديت و تلاش فراوان          آرام جان خسته ام هستي .......... دوستت دارم ...
28 دی 1391

سرگرميهاي 17 ماهگي و اينروزها

دخملونه  فرشته كوچولو بزرگتر مي شه و ناز و عشوه و دخملونگيهاشم هر روز بيشتر مي شه عاشق كيف و لوازم آرايشه از صبح كه بيدار مي شه كيفشو دستش مي گيره ، هر چيزي كه توجهشو جلب كنه تو كيف مي ذاره مثل لوازم آرايش و جورابهاي خودش و ماماني (آخه جوراب خيلي دوست داره) ، تل هم يار هميشگي آويناي مهربون عاشق عكساي رو ديوار بابا و مامانه . هر كي مياد خونمون سريع مي بره و عكسا رو نشون مي ده و با ذوق معرفي مي كنه : مامان ، بابا . منم واسه خوشحاليش هر ماه عكسا رو تغيير مي دم. اينروزا خيلي بيشتر ابراز علاقه مي كنه وقتي مشغول كارم يكباره مي چسبه به پاهام و محكم بغلم مي گيره و از سر شوق مي خنده و همينطور وقتي بابايي مياد خونه ، ...
21 دی 1391

مسابقه

سلام دوستاي خوبم آوينا تو مسابقه شركت كرده با اين عكس اگه دوست داشتيد بهش راي بديد ،اينم لينكش http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1409.php  با تشکر صمیمانه از ثمین جان واسه دعوتشون ...
17 دی 1391

آوينا و بازي با دوقلوها

دخترم داره بزرگ ميشه و هر چي ميگذره بيشتر با بازيهاش و بچه هاي ديگه سرگرم ميشه آوينا دوقلو هاي خاله شو خيلي دوست داره و مدام اسمشون سر زبونشه . چهارشنبه خونمون بودن و آوينا خيلي خوشحال بود برخلاف قبل كه به تنهايي بازي مي كرد يا اسباب بازيها رو از دستشون مي گرفت اينبار نشست و باهاشون بازي كرد مخصوصا با مليكا جوني اينم عكسشون كه آوينا تازه از خواب بيدار شده و مشغول بازي با مليكا        مليكا جوني تا دوربين ميبينه سريع نگاه مي كنه و مي خنده اينجا همگي خونه مامان مهتاب بوديم كه آوينا پازلشو دست بچه ها داده خودشم قطعه هاشو بر ميداره و رو سرشون ميريزه بعد هم به خاطر اين كار جالب خودشو تشويق مي كنه ...
9 دی 1391

بازي و سرگرمي عروسكم

بازيها و سرگرميهاي آوينا خانم از بعد از يك سالگي خيلي زياد شدن كه البته با اكثرشون مدت كوتاهي در حد دقيقه سرگرمه و بيشتر وقتشو به كابينتا، لباسشويي ، جاكفشي و بقيه وسايل خونه اختصاص ميده تعدادي از اونا رو اينجا مي نويسم تا وقتي بزرگتر شد ببينه و رو لباي خوشگلش لبخند بشينه   عسلم وسط دوچرخه سواري شيرين كاري مي كنه كه البته گاهي ماماني رو حسابي مي ترسونه   خونه سازي بازي مورد علاقه دخترمه كه با گذاشتن تك تك آجرا به ماماني نگاه مي كنه يعني تشويقم كن و اما زنگ مدرسه كه يكي از سرگرميهاي مورد علاقه آويناست مخصوصا اگر كتاب دفتراي ما رو خط خطي كنه وقتي با زبون شيرينش مي گه بي ايس يعني بنويسم زود تسليم مي شم...
15 آذر 1391
1