متفرقه از 26 ماهگي
رفته بوديم لونا پارك ، آوينا خواست كه سوار اين ماشينه بشه
اما خوشش نيومد و شروع كرد به گريه فكر كنم چون ماشينه ميرفت بالا و بعدم از تونل رد ميشد ترسيده بود شايدم از اينكه من كنارش نبودم ناراحت بود
هر چقدر اميد تلاش كرد آرومش كنه فايده اي نداشت و اومد بيرون
آروم گريه ميكرد و با ديدنش واقعا حالم گرفته شد و به زور تونستم بغض سنگينمو مهار كنم
بعدش هر چي خواست واسش گرفتيم تا يادش بره ، اولين باري بود كه بر خلاف ميلم واسش پشمك خريدم و دوست داشت
بعد دخترمو برديم يه پارك مناسب بچه ها و تا آخر شب حسابي بازي كرد
تا بچه ها رو ديد كه پا برهنه بالا مي رن سريع كفش و جورابشو در آورد و شروع به بازي كرد البته با وروجكاي خاله
بازم پارك ساعت 11:30 شب
اين مدل سرسره رو خيلي دوست داره البته ديگه خسته هم شده
واسه دخترم مداد رنگي و دفتر نقاشي خريدم سرگرم شه غافل از اينكه واسه خودم كار جديد ساختم همش ميگه بيا نقاشي بكش
اما خيلي علاقه داره و همه جا همراهشه
وقتي فكر ميكني همه چي آرومه
و صدايي از دختر كوچولو شنيده نميشه!!!!!!!!
وسايل بابايي و آلبوما رو چك ميكنه بازم در سكوت
عشق مامان كه با شقايق(دوست جديدش) تل زده و خوشگل كرده ميگه ماماني خوشگل شدم؟
آفتاب پر مهر زندگيم
دوستت دارممممممممم