آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آوينا عشق مامان و بابا

سليقه آوينا خانم

چند روز پیش که واسه خرید رفته بودیم هایپراستار اتفاق جالبی افتاد که واسمون به عنوان خاطره ای خوب ثبت شد. قبلا که می رفتیم آوینا نمی تونست راه بره اما اینبار دخترم خودش راه می رفت و ما هم دنبالش. به قسمت کفش بچه گونه که رسیدیم آوینا رفت یکی از کفشارو برداشت . خیلی خوشش اومده بود کفشای دیگه رو آوردیم امتحان کنه اما گریه می کرد و اجازه نمی داد پاش کنیم فقط همونو می خواست البته به نظر منم زیبا بود و چون این اولین باری بود که نظر میداد واسش خریدیم . خیلی دوستش داره و وقتی پاش می کنم می خنده و با ذوق نشونمون می ده خدایا شکر دخترم داره بزرگ می شه و خودش وسایلشو انتخاب می کنه. اينم كفشي كه با سليقه دلبندم خريديم ...
17 آبان 1391

اولين آرايشگاه

آوينا بالاخره به آرايشگاه رفت ............. موهاي گل دخملم كم و نازك بود و  چون اجازه نميداد گل مو بزنم هميشه نا مرتب بودن . اين اواخر چندين بار تا جلوي آرايشگاه رفتم اما چون طاقت ديدن اشكاشو نداشتم بر ميگشتم تا اينكه روز عيد غدير بابا اميد و مامان مهتاب آوينا رو بردن آرايشگاه و من با يه دنيا استرس و دل نگراني خونه موندم تا اينكه عزيز دلم با موهاي مرتب اومد پيشم. الهي بميرم خيلي گريه كرده بود و چشماش خيس اشك بود. ماماني گفت دخملم اول با قفس پرنده بازي مي كرده تا اينكه مي بينه يكي به موهاش دست ميزنه و بعد هم جيغ و گريه.......... دخمله در حال كوتاه كردن مو ............ و چند ساعت بعد با موهاي كوتاه مشغول بازي هر وقت ...
17 آبان 1391

آوينا به مسافرت مي رود

بالاخره در 1 سال و دو ماهگي آوينا بابا جون با تصميم مسافرت غافلگيرمون كرد و بعد از جمع كردن وسايلامون حركت كرديم اميدوارم كه واسه آوينا و خانواده سه نفريمون تجربه لذت بخشي باشه........ ...
15 آبان 1391

روز دختر

ميلاد حضرت معصومه (ع )مبارك دخترم ، بانوي من ، زيباي من روزت مبارك آويناي زيبا و مهربانم ممنون از حضورت كه باعث بركت و شادي و دلگرميمان شده. هميشه شاد و خندان باش. ...
30 مهر 1391

بهار 1391

                                                                                                                  ...
22 مهر 1391

سال به ياد ماندني 1390

سالي كه گذشت هميشه در خاطرمان زنده مي ماند چرا كه يادآور بهترين اتفاق زندگيمان است . سالي پر از عشق ، شور ، هيجان و همينطور استرس و اضطراب.چقدر زود گذشت تو آمدي و 7 ماه از عمر نازنينت در سال 90 سپري شد هفت ماهي كه برايمان زندگي به معناي واقعي بود. خاطرات با تو بودن اينقدر زيبا و دوست داشتني است كه هر روز در زهنم مرور مي شوند... از همان روز كه اولين حركتت را در دلم حس كردم ، از روزي كه صداي قلب كوچكت را شنيدم و آن روز كه عكس زيبايت را هر چند مبهم در سونو ديدم و بالاخره تولدت كه در واقع تولد دوباره من بود ، حيات دوباره كه از آغاز سرشار از عشق و زندگي و دلبستگي بود و دنياي من در وجود مخلوق زيباي كوچكي خلاصه شد. چقدر ناز و دوست داشتني متولد ش...
22 مهر 1391