آوينا در سفر
مسافرت ده روزه تمام شد و ما برگشتيممممممممممم
در طول 1 سال گذشته اينقدر نگران آوينا بودم كه به مسافرت فكر هم نميكردم اما حسابي خسته شده بودم و پيشنهاد بابا اميد و با خوشحالي قبول كردم و حركت كرديم البته نيت اميد جون مشهد بود كه متاسفانه جور نشد اول از همه به آباده رفتيم كه آوينارو واسه اولين بار خونه عمو فرزادش ببريم كه خيلي خوشش اومد و حسابي با روژان بازي كرد بعد هم يك هفته تهران خونه عمو رضا بوديم كه با هم بيرون ميرفتيم و خيلي بهمون خوش گذشت .در مسير برگشت هم به اصفهان رفتيم............
با اينكه از بابت آوينا اضطراب داشتم اما تجربه خوبي بود .وقتي بيرون ميرفتيم از بس شيطنت ميكرد حسابي خسته مي شديم . توي راه هم وقتايي كه بيدار بود بازي مي كرد و ناي ناي .با اون زبون شيرينش به بابايي مي گفت آننگ يعني آهنگ بذار و بعدم ناي ناي و دست زدن و خنده..........
آوينا و روژان جون خونه عمو فرزاد
آوینای فراری از عکس در موزه
دخترم پیاده روی رو به هر چیزی ترجیح میده واسه همینم بردمش بوستان نهج البلاغه که خیلی خوشش اومده بود و حسابی تفریح کرد
دخمله در حال قدم زدن در پياده رو و كار جديدش كه با انگشت شير خشك مي خوره
و خستگي فراوان همراه با دلتنگي واسه خرس پشمالو
بازي با ماشين عليرضا كوچولو (اصفهان)
ميدان چهار باغ اصفهان آخه دخمل نازنينم خيلي اسبا رو دوست داره
خواب ناز نفس ماماني در مسير برگشت
عزيزم ، عشق من اين بهترين مسافرت و تفريحم بود ، خنده ها و شيرين زباني هايت دلنشين ترين همراه در طول سفرمان بود وخاطره اي به يادماندني را تا ابد ذهنم ثبت كرد.
دوستت دارمممممممممممم