خوش گذروني آوينا جون در پارك
روز جمعه از صبح رفتيم بيرون تا آوينا خانم يه كم تو آفتاب و هواي بيرون بازي كنه واسه ناهام رفتيم خونه مامان مهتاب .
پرنسس زيبا آماده رفتن
دوقلوها هم خونه مامان مهتاب بودن و با همديگه مشغول بازي و شيطنت
اينم يكي از شيطنتهاي عروسك كه عينك خاله رو بر ميداره و رو سرش ميذاره
عصر به پيشنهاد بابا جون با خاله و دوقلوها و آقا جون و مامان مهتاب رفتيم زيتون تا آوينا بعد از مدتها تو پارك بازي كنه زيتون واسه اين فصل خيلي مناسبه هم گرمه و هم واسه كوچولوها وسيله بازيهاي خوب داره. آوينا خيلي خيلي خوشحال بود و بهش خوش گذشت سوار ماشين و اسب و... شد و اين اولين باري بود كه با رضايت كامل بازي مي كرد فقط از سر و صداي قطار مي ترسيد و با اينكه خودم ، مليكا و خاله هم باهاش بوديم دلش مي خواست بياد بيرون
اين عكسو خانم عكاسي كه اونجا بود از آوينا گرفت (قطار )
و ماشین سواری
تو پارك يه بازي ماشين سواري بود كه دخمله رو حسابي مجذوب خودش كرده بود اما مناسب سنش نبود آوينا هم كه حتي از صداي وسيله بازيها مي ترسيد اصرار داشت سوار بشه كه نشد ولي از هر زاويه اي با نگاهش اونو دنبال مي كرد
ميدونيدمعني اين نگاه متعجب چيه؟؟؟
اين يه وسيله پرتاب توپه كه بازم مناسب آوينا نبود ولي چون عروسك عاشق توپه مي خواست كه توپ برداره و مثل بچه ها تكرار كنه . روي بازي يه صداي خانم بود كه به انگليسي شروع و پايان مسابقه رو اعلام مي كرد .هر بار كه آوينا مي خواست دست بزنه اين صدارو ميشنيد و با تعجب منو نگاه ميكرد دخملم فكر ميكرد كه اجازه نداره دست بزنه و مدتها اونجا متعجب ايستاده بود
عاشق چشمها و اين نگاه زيباتم.......
بعد از بازي هم همگي مهمون آقا جون رفتيم رستوران سنتي نزديك زيتون كه به خاطر ماه صفر موسيقي زنده نداشتن . اما دخمل خوشگلم رو يكي از تختا كه خالي بود رفت و با ناي ناي بامزه ش سرگرممون كرد