آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

آوينا عشق مامان و بابا

تعطيلات نوروزي دخترم

1392/1/20 9:00
نویسنده : مامان ليلا
712 بازدید
اشتراک گذاری

اين دومين ساليه كه عطر خوش بهارو با تو تجربه ميكنم زيباتر و دل انگيز تر از هميشه

موقع سال تحويل درست مثل سال قبل چشماي قشنگت تو خواب ناز بودن و دلم نيومد بيدارت كنم

 

پاسال عید آوینا رو با این لباس واسه اولین بار بردم آتلیه دوست داشتم امسال هم با همون لباس که دیگه واسش خیلی کوچولو شده با هفت سینش عکس بگیره

چند ساعت بعد از تحویل سال به دعوت عموی بابایی راهی سفر یک روزه بوشهر شدیم تا دخترم واسه اولین بار دریا رو ببینه خیلی خوشش اومده بود و از دیدن این همه آب به وجد اومده بود اما متاسفانه چون هوا مساعد نبود و آوینا هم سرفه می کرد زیاد نموندیم و نتونست آب بازی کنه یا سوار قایق بشه ولی تو پارک ساحلی حسابی بازی کرد و خوشحال بود

اولین بارش بود که بین اینهمه توپ میرفت اولش نمیدونست چکار کنه ولی وقتی بچه هارو دید متوجه موضوع شد و تا تونست خوش گذروند

واسه ناهار تو یه پارک رفتیم که خیلی زیبا بود و مناسب واسه دویدن آوینا جونم که یک لحظه رو هم از دست نمیداد حتی واسه یه عکس

چون آوینا سرفه می کرد و اذیت بود زود از بوشهر برگشتیم و چند روز اول عید و درگیر بودیم تا حالش خوب شد اما بعدش سعی کردم که خیلی بهش خوش بگذره ومدام بیرون می بردیمش

جنگل تخت جمشید و مزرعه عمو

  

تو مهمونیها هم با شیرین زبونی دلبری می کرد جمله گوییش پیشرفت کرده وبا هر چیزی که میگه منو هیجان زده و سرشاز از ذوق می کنه . میمیرم واسه "نه" گفتنش. دیگه کاملا قاطع نظرشو اعلام می کنه خیلی وقتا آماده بیرون رفتن بودیم و خانمی می گفت نه و نظرشم تغییر نمی کرد

آماده واسه رفتن به مهمونی با کیف لوازم آرایش که از دايي جون هديه گرفته

خونه خاله جون که کوچولوهای شیطونش خواب بودن  و خونه دایی که خیلی خانم کنار هفت سین ایستاده

 

خونه یکی از فامیلا که اسباب بازی مورد علاقه آوینارو داشتن

 

 و اما سیزده بدر که به آوینا خیلی خوش گذشت یه جای سرسبز واسه دویدن پر از بچه و وسیله بازی اما واسه من و بابایی واقعا نفس گیر بود بس دنبال دخمله رفتیم ولی با وجود خستگی زیاد با دیدن خنده های آوینا منم از ته دل شاد و خوشحال بودم و انرژی می گرفتم 

دخمله عاشق اين الاكلنگ شده بود و تحمل نداشت تو نوبت بمونه

 

چقدر لطیف و زیبایی مثل این سبزه زار رویایی

چشمهای زیبایت به کجا خیره مانده نازنینم............

راه رفتن اونم بین این گندما واسه آوينا جونم خيلي لذت بخشه

همه چیز حتی بهار با تو مفهوم تازه ای داره که توصیف کردنش خیلی سخته اما همین قدر میدونم که شیرین و لذت بخشه پر از عشق و دوست داشتن و من این حس قشنگو به تو مدیونم......

دوستت دارم عزیزتر از جانم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله ی آریسا
20 فروردین 92 11:25
به به چه تعطیلات پر باری عیدت مبارک خانم خوشگله

ممنون خاله جون كه بهمون سر ميزنيد
مامان ایسان
21 فروردین 92 10:23
همیشه به گردش عزیزم حسابی خوش گزروندیا بلا خانم عکساتم خیلی هنری شده

مرسي از نگاه مهربونتون
مامان آی سل
24 فروردین 92 1:47
به به کلی واسه آوینا جون خوش گذشته ایشالله همیشه خوش باشی نازم.

مرسي هزارتا بوس واسه آي سل جونم