دخترم داره بزرگ ميشه
در طول مدت غيبتمون اول از همه :
دختر گلم 23 ماهه شد و شمارش معكوس دومين سالروز روياي شيرين زندگيم شروع شد و از الان دقيقا 12 روز مونده تا به اون روز زيبا برسيم
مباركت باشد جان دلم
و از اونجا كه روز تولد آوينا به ماه قمري 7 رمضان بود امسال همون روز به نيت سلامتي و شادي هميشگي دخترم شله زرد درست كرديم و واسه افطار به تعدادي از اطرافيان داديم
اينم عزيزماماني كه با دقت شله زرد هم ميزنه
آرزويم براي تو تني سالم و دلي شاد
آوينا عاشق اين لباسه و بهش ميگه لباس عروس هر وقت قصد بيرون داريم سريع اينو مياره و ميگه لباس عروسم بعدم به تقليد از مامان مهتاب واسه خودش ميخونه : خوشگل شدم ماشادا ، عروس شدم ماشادا
و مهمترين اتفاق تير ماه خداحافظي دخترم با شيشه و شير خشك بود كه دقيقا 17 تير با 23 ماهه شدنش شروع كردم و تا دو روز بعدش ديگه خبري از شيشه نبود شبا موقع خواب و صبحا بيقراري ميكرد كه من به زور جلو اشكامو ميگرفتم و آرومش ميكردم تا به همون يه ليوان شير پاستوريزه و عسل راضي ميشد
چقدر زود گذشت شايد تلخترين لحظه عمرم شبي بود كه بابا جون با يه قوطي شير وارد خونه شد هميشه واسم تازگي داره دخترم فقط 11 روز داشت اتفاق بدي واسم افتاده بود و از ناراحتي نميتونستم بهش شير بدم آوينا همش گريه ميكرد و منم باهاش همكاري ميكردم و بالاخره دوماهه بود كه كاملا شير خشكي شد (به لطف دوستان خوب مثل خواهر )
خداروشكر كه دخترم تونست از اين مرحله هم بگذره و اينروزا ميگه : مامان بهم شير با عسل بده با ليوان، من بزوگ شدم ديگه ني ني نيستم با شيشه اميخودم
باي باي شير و شيشه
دخترم ، عزيزم ، عشقم
چقدر خوبه كه هستي و با بودنت به تمام وجودم آرامش هديه ميكني