آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

آوينا عشق مامان و بابا

تفريح سه روزه

1392/5/3 9:58
نویسنده : مامان ليلا
372 بازدید
اشتراک گذاری

بازم مشکل اینترنت باعث شد یک ماهی دور از دنیای مجازی باشیم که جای خالیش کاملا حس میشد بهرحال گذشت و دوباره برگشتیم

اوايل تيرماه مسافرت كوچولوي سه روزه داشتيم به آباده هم عروسي بود و هم ديداري تازه با عمو فرزادينا.

تو ماشين خسته شده و خوابيده و با عروسكش تعريف مي كنه


به محض ورودمون به خونه عمو فرزاد سرگرم بازي شد

 

تمام مدت كه عروسي بوديم آوينا جونم كاملا به من چسبيده بود و منم فقط تماشاگر بودم گاهي رو پاهاي من ناي ناي ميكرد كوچولو تر كه بود خيلي از نورپردازي خوشش ميومد اما حالا نه ميگفت همه جا تاريكه

واسه چند لحظه از بغل ماماني جداشد و روي ميز نشسته و بچه ها رو نگاه ميكنه

عاشق خنده هاتم

فرداي عروسي آخر شب بود كه همگي رفتيم پارك و اين قسمتم تاريكتر از همه جا بود اما آوينا و روژان حسابي بازي كردن و لذت بردن

 

نقاشي دخترم با مداد رنگي روژان كه ميگه بابا رو كشيدم

سرگرم خاله بازي و غذا دادن به عروسك

يه روزم به روستاي زادگاه مادرجون آوينا كه نزديك آباده بود رفتيم و سري به باغ دايي بابايي زديم كه آوينا عاشق آلبالوهاي ترش شده بود

توي باغ راه ميرفتيم كه يكباره گفتم واي اينجا خيلي جك جونوره ميترسم و اين شد كه آوينا ديگه از بغلم پايين نيومد و همش ميگفت جك جونه بر و ديگه از هر جا خوشش نميومد ميگفت اينجا جك جونه بره

قدم زنان در باغ

با چشماي خوشگلش نظاره گر باغه

دنبال راهي براي رسيدن به ماماني

گريه نكن جانم ، يك قطره اشكت كافيست تا وجودم به آتش كشيده شود..........

مدتيه واسه هر چيزي ميگه ماماني مخصوصا بيرون كه هستيم فقط بايد بغل خودم باشه اينم عكس العمل دخترمه وقتي خسته شدم و يه لحظه رفت بغل بابا.

و بازي زير درخت توت

جان دلم ، نازنينم

دوستت دارممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ایدین
4 مرداد 92 10:13
°°°°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°°°°|__/
°°°°°°°°°°°°|___/
°°°°°°°°°°°°|____/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_________________
~~~~/__ بیا اینم وسیله حالا دیگه_\~~~~~~
~~~~~/ _میتونی بهم سر بزنی _\~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* _________________##________##

شیرین خانومی شدی ماشالا

مرسي گلم با كمال ميل ميايم پيشتون

مامی مهتا
4 مرداد 92 18:47
همیشه به گردش آوینا خانومی ... امیدوارم همیشه لبت خندون باشه عزییزم

ممنون خاله جون
مامان آی سل
4 مرداد 92 21:23
همیشه تو گردش، خوشی و عروسی عزیزم...ماشالله گلم بزرگ . خانومی شدی.

مرسي عزيزم
مامان مریم
5 مرداد 92 10:17
چه عجب آوینا خانوممون بالاخره رخ نمودن..عزیزم خیلی عکسات خوشگل بود من که عاشق اون عکست توی باغ شدم خیلی نازه...همیشه به شادی و عروسی...

مرسي خاله جون