تفريح سه روزه
بازم مشکل اینترنت باعث شد یک ماهی دور از دنیای مجازی باشیم که جای خالیش کاملا حس میشد بهرحال گذشت و دوباره برگشتیم
اوايل تيرماه مسافرت كوچولوي سه روزه داشتيم به آباده هم عروسي بود و هم ديداري تازه با عمو فرزادينا.
تو ماشين خسته شده و خوابيده و با عروسكش تعريف مي كنه
به محض ورودمون به خونه عمو فرزاد سرگرم بازي شد
تمام مدت كه عروسي بوديم آوينا جونم كاملا به من چسبيده بود و منم فقط تماشاگر بودم گاهي رو پاهاي من ناي ناي ميكرد كوچولو تر كه بود خيلي از نورپردازي خوشش ميومد اما حالا نه ميگفت همه جا تاريكه
واسه چند لحظه از بغل ماماني جداشد و روي ميز نشسته و بچه ها رو نگاه ميكنه
عاشق خنده هاتم
فرداي عروسي آخر شب بود كه همگي رفتيم پارك و اين قسمتم تاريكتر از همه جا بود اما آوينا و روژان حسابي بازي كردن و لذت بردن
نقاشي دخترم با مداد رنگي روژان كه ميگه بابا رو كشيدم
سرگرم خاله بازي و غذا دادن به عروسك
يه روزم به روستاي زادگاه مادرجون آوينا كه نزديك آباده بود رفتيم و سري به باغ دايي بابايي زديم كه آوينا عاشق آلبالوهاي ترش شده بود
توي باغ راه ميرفتيم كه يكباره گفتم واي اينجا خيلي جك جونوره ميترسم و اين شد كه آوينا ديگه از بغلم پايين نيومد و همش ميگفت جك جونه بر و ديگه از هر جا خوشش نميومد ميگفت اينجا جك جونه بره
قدم زنان در باغ
با چشماي خوشگلش نظاره گر باغه
دنبال راهي براي رسيدن به ماماني
گريه نكن جانم ، يك قطره اشكت كافيست تا وجودم به آتش كشيده شود..........
مدتيه واسه هر چيزي ميگه ماماني مخصوصا بيرون كه هستيم فقط بايد بغل خودم باشه اينم عكس العمل دخترمه وقتي خسته شدم و يه لحظه رفت بغل بابا.
و بازي زير درخت توت
جان دلم ، نازنينم
دوستت دارممممممم