سفر به اصفهان
تعطیلات هفته قبل سفري كوتاه به اصفهان داشتيم كه بخاطر عروسي يكي از فاميلاي بابا بود البته قصد گردش داشتيم ولي آوينا خانم همكاري نكرد زياد حالش خوب نبود انگار آب و هواي اصفهان اذيتش مي كرد منم كه با كوچكترين تب و سرفه آوينا حالم بد ميشه تصميم گرفتم هر چه زودتر برگردم جالب اينكه به شهر رضا كه رسيديم آوينا تغيير كرد و بهتر شد . دخترم كه اجازه نداد تو جشن عكسي بگيريم چون بيشترش خواب بود و بعدشم چسبيده بود به ماماني اما توي راه چندتا عكس بامزه گرفتم
عروسكم نسبت به سفر قبل خيلي خانم تر شده و تصميم گرفته كمربندشو ببنده البته واسه دو دقيقه
به شهر رضا كه رسيديم هوا خوب بود و آوينارو برديم پارك تا با بچه ها بازي كنه
نزديك اصفهان آوينا كنارم نشسته بود كه يكباره ديدم تو همون حال خوابيده اونم به اين خوشگلي
در مسير برگشتم دلش واسه كتاباش تنگ شده بود واسه همينم خوابيد و مشغول كتاب خوندن شد كه بعد از دو دقيقه خوابش برد
و خلاصه اي از 18 ماهگي (البته با تاخير)
در ادامه مطلب
توي اين ماه گفتار و رفتار دخمله خيلي پيشرفت داشته مثل طوطي همه كلماتو با زبون شيرينش ادا مي كنه گاهي كلماتش فقط اختصاص به من داره و بايد واسه ديگران ترجمه بشه كه اين يكي از خوشايندترين كارهاي منه
تا الان 19 تا دندون داره كه واسه اين چندتاي آخر كمي اذيت شد آبريزش بيني و تب داشت. ديگه كم كم از لثه صاف و صورتي چند ماه قبلش خبري نيست و به جاش اين مرواريداي سفيد و تيز صورت خوشگلشو زيباتر كرده
توي اين ماه هر وقت زمين مي خورد يا صدمه اي ميديد سريع با گريه نزديكم ميشد تا با يه بوسه همه ناراحتيش تموم بشه گاهي هم اگه اشتباهي متوجه ميشدم جاي صدمه ديده رو دقيق نشونم ميده كه بوسش كنم و چه چيزي لذت بخشتر از اين كه بوسه ام سبب آرامش تو باشد
يه كار جالب و جديدش اينه كه گاهي تو خواب حرف مي زنه و اسم چيزايي كه در طول روز ديده به زبون مي اره صبحم كه بيدار ميشيه و بابايي نيست زير بالش و پتو دنبالش مي گرده
دخترم ياد گرفته مسواك بزنه اما قبول نميكنه مسواك زدن وقت و جا داره . تمام مدت مسواك خودش و ماماني دستشه و قاطي اسباب بازيهاش
اينم عكس دخمله و مسواكش
ميخواد مسواك زدن و به عروسكش ياد بده
و شيطون كوچولوي مامان
و تلاش وروجك خوشگل مامان واسه بستن كراوات
چه خوب كه تو هستي
تا اين لحظات پر از عشق و هيجان را هديه ام دهي