دختر خلاق ماماني
چند روز پيش سرگرم كاراي روزمره بودم كه آوينا كه تازه هم از خواب بيدار شده بود گفت مامانيه گلا رو بده باهاشون بازي اكنم منم گلدون و جلوش گذاشتم و مشغول آشپزي شدم و كاملا غافل از دخملي وقتي كارم تموم شد و برگشتم با يه صحنه جالب روبرو شدم و سريع دوربينو برداشتم گلم اينقدر سرگرم بود كه اصلا متوجه حضورم نشد و من
با ظرافت و دقت زياد كارشو انجام ميداد
بعد يه نيم نگاهي به من انداخت و اين مدلي ادامه داد
كارش كه تموم شد اومد پيشم و گفت ميژمون خوشگل شده
منم كه حسابي متعجب از كارش بودم بغلش كردم و بوسه بارونش كردم بعدم كلي تعريف و تمجيد از اين همه خلاقيت دخترم خوشحال شده بود و ميگفت حالا بابا مياد ميگه آفلين واسم جالب بود كه به زيبا شدن وسايل فكر ميكنه و اينكه كسي جلوش اينكارارو نكرده و ايده از خودش بوده .منم تا شب خوشحال و ذوق زده بودم بعدم با شوق واسه باباش تعريف كردم
گلبرگ زيبايم
اشاره اي كوچك از دست لطيف و مهربان تو ارمغان بزرگترين زيبايي هستي را به دنبال خواهد داشت