آويناآوينا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

آوينا عشق مامان و بابا

تولد ماماني

دیروز تولد خودم بود و چهارشنبه شب همسری با کیک و گل و کادو وارد خونه شد تا شروع یک شب دل انگیز باشه چقدر باشکوه ، چقدر زیبا و دلنشین....... دخترم ، عزیز دلم  ، جگر گوشه ام همان موجود زیبا و کوچکی که روزی با آمدنش جان دوباره به من بخشید امروز با رقص و پایکوبی و خنده های شیرینش وجود و بودنم را جشن گرفته و من لبریز از عشق و شور و اشتیاقم خدای بزرگ شکر از اینهمه مهربانی دخترم در حال ناي ناي         امسال دخترم با ماماني شمع فوت كرد و چون عاشق اينكاره بابايي واسش چند بار روشن كرد كه اين نگاه متعجب مليكاي عزيزم رو به دنبال داشت و بعد هم تشويق   &nbs...
13 بهمن 1391

آوينا در حال آرايش

آوينا از همين الان دوستدار لوازم آرايشه و مدام در حال چك كردن كيف مامانيه شايد چيزي كشف كنه از دست اين دخمل شيطون تمام لوازم آرايش و جاهاي دور از دسترس گذاشتم و اصلا جرات ندارم جلوش استفاده كنم اما گاهي از غفلت ماماني استفاده ميكنه و اينجوري ميشه : تا حالا ديديد يكي اينقدر خوشگل آرايش كنه!!!!!!!    و اينم طرز صحيح استفاده از خط لب و چشم            عاشق اين چشماي خوشگل و شيطونتم دخترم به محض اينكه متوجه ميشه قصد بيرون رفتن داريم جلو كمد ماماني منتظر ايستاده و ميگه اژدب و حتما بايد يه كوچولو به لبش بزنم تازگيا ياد گرفته ميگه ايمل چش ، دستشو به چشمش ...
10 بهمن 1391

كتابهاي جديد و واژه هاي جديد آوينا

دخترم به كتاب علاقمنده و كلمات و از طريق كتاب راحت تر ياد مي گيره منم واسش كتابهاي جديد و متنوع تهیه میکنم اینم کتابهای جدید عسل خانم حيوونا رو همراه با صداشون میشناسه به خروس مي گه قو قو قو اي ، مرغ قدي قدي جوجه _ جيك جيك ( از نظر آوينا همه پرنده كوچولوها ميگن جيك جيك ) اوچه : مورچه تو كتاب مورچه گندم دستشه كه آوينا مي گه اوچه ادم خو يعني مورچه گندم مي خوره ايشي :پيشي _ ايو ايو : ميو ميو اپ : اسب _ ايكو ايكو : پيتكو پيتكو ( شروع به پريدن مي كنه و مي گه ايكو ايكو ) ابور : زنبور _ ايز ايز : ويز ويز گاز : غاز _ كوئك كوئك ( كنار غاز يه مرغابيه كه دخترم از يكي اسم و از ديگري صداشو ياد گرفته ) ...
6 بهمن 1391

بازي جديد

 دخملي عاشق نوشتن و نقاشيه (خط خطي) ، تمام خودكار و مدادامون تو دستشه گاهي حين دويدن باهاشون زمين مي خوره و ماماني و تا مرز سكته مي بره واسه همينم ديشب همه رو جمع كردم . امروز از صبح مي گفت( به ايسم، به ايسم ) يعني بنويسم ، منم واسش دوتا رنگ با خوراكي ها درست كردم مثل ابرنگ و مشغول بازي شديم خيلي خوشش اومده بود سرگرم شده بود و در نهايت بعد از تقريبا 10 دقيقه از بس جابجا شد يكي از رنگا رو ريخت و بازي تموم شد اما تجربه خوبي بود هنرمند كوچولو با جديت و تلاش فراوان          آرام جان خسته ام هستي .......... دوستت دارم ...
28 دی 1391

سرگرميهاي 17 ماهگي و اينروزها

دخملونه  فرشته كوچولو بزرگتر مي شه و ناز و عشوه و دخملونگيهاشم هر روز بيشتر مي شه عاشق كيف و لوازم آرايشه از صبح كه بيدار مي شه كيفشو دستش مي گيره ، هر چيزي كه توجهشو جلب كنه تو كيف مي ذاره مثل لوازم آرايش و جورابهاي خودش و ماماني (آخه جوراب خيلي دوست داره) ، تل هم يار هميشگي آويناي مهربون عاشق عكساي رو ديوار بابا و مامانه . هر كي مياد خونمون سريع مي بره و عكسا رو نشون مي ده و با ذوق معرفي مي كنه : مامان ، بابا . منم واسه خوشحاليش هر ماه عكسا رو تغيير مي دم. اينروزا خيلي بيشتر ابراز علاقه مي كنه وقتي مشغول كارم يكباره مي چسبه به پاهام و محكم بغلم مي گيره و از سر شوق مي خنده و همينطور وقتي بابايي مياد خونه ، ...
21 دی 1391

جديدترين ديكشنري 17 ماهگي

دخترم به خوبي مي دونه مامان بابا چقدر دوسش دارن و جواب سوالامونو مي دونه خوشگل مامان كيه : من من عزيز بابايي كيه : من من عشق مامان كيه : من من و ...... دخترم ديگه خانوم شده بلده بشماره يه ك ، دو  ، ته ، تار   (يك ، دو ، سه ، چهار) بعضي از صداها رو مي شناسه كلاغه ميگه : قار قار گنجشكه ميگه : ديك ديك (جيك جيك ) مرغه ميگه : قدي قدي قدي گاوه ميگه : ما ما هاپو ميگه : هاپ هاپ ببعي ميگه : بع بع پيشي ميگه : ايو ايو (ميو ميو) كلمات جديد كوشيد : خورشيد مده ايي : مدرسه بائون : بارون ماتين : ماشين توتي : توت فرنگي داس : گيلاس دوتر : لو...
20 دی 1391

هفده ماهگيت مبارك

كودك آسماني من   ماهگيت مبارك باز هم 17ام ماهي ديگر و غرق شدن در روياي چند ثانيه اي ديگر ، روياي روز آغاز تو...... گل هميشه بهارم امروز 17 دي ماه ، 17 ماهه شده اي و اين روز سرد زمستاني را برايم گرم و لذت بخش كرده اي مامان فدای این همه ناز و نای نای و خنده هات چقدر زلال و معصومي دوستت دارم ...
18 دی 1391

مسابقه

سلام دوستاي خوبم آوينا تو مسابقه شركت كرده با اين عكس اگه دوست داشتيد بهش راي بديد ،اينم لينكش http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1409.php  با تشکر صمیمانه از ثمین جان واسه دعوتشون ...
17 دی 1391

خوش گذروني آوينا جون در پارك

روز جمعه از صبح رفتيم بيرون تا آوينا خانم يه كم تو آفتاب و هواي بيرون بازي كنه واسه ناهام رفتيم خونه مامان مهتاب . پرنسس زيبا آماده رفتن      دوقلوها هم خونه مامان مهتاب بودن و با همديگه مشغول بازي و شيطنت اينم يكي از شيطنتهاي عروسك كه عينك خاله رو بر ميداره و رو سرش ميذاره      عصر به پيشنهاد بابا جون با خاله و دوقلوها و آقا جون و مامان مهتاب رفتيم زيتون تا آوينا بعد از مدتها تو پارك بازي كنه زيتون واسه اين فصل خيلي مناسبه هم گرمه و هم واسه كوچولوها وسيله بازيهاي خوب داره. آوينا خيلي خيلي خوشحال بود و بهش خوش گذشت سوار ماشين و اسب و... شد و اين اولين باري بود كه با رضايت كا...
16 دی 1391

آوينا و بازي با دوقلوها

دخترم داره بزرگ ميشه و هر چي ميگذره بيشتر با بازيهاش و بچه هاي ديگه سرگرم ميشه آوينا دوقلو هاي خاله شو خيلي دوست داره و مدام اسمشون سر زبونشه . چهارشنبه خونمون بودن و آوينا خيلي خوشحال بود برخلاف قبل كه به تنهايي بازي مي كرد يا اسباب بازيها رو از دستشون مي گرفت اينبار نشست و باهاشون بازي كرد مخصوصا با مليكا جوني اينم عكسشون كه آوينا تازه از خواب بيدار شده و مشغول بازي با مليكا        مليكا جوني تا دوربين ميبينه سريع نگاه مي كنه و مي خنده اينجا همگي خونه مامان مهتاب بوديم كه آوينا پازلشو دست بچه ها داده خودشم قطعه هاشو بر ميداره و رو سرشون ميريزه بعد هم به خاطر اين كار جالب خودشو تشويق مي كنه ...
9 دی 1391