مسافرت عید
بالاخره بعد از چند ماه مشغله و امتحان و البته یه کم تنبلی اومدم تا گوشه ای از روزهای زیبای بودن در کنار عشقمو ثبت کنم بر خلاف دو سال قبل اینبار موقع سال تحویل بیدار بودی و خونه از وجود و شادی تو نورانی ، عزیز دلم میرقصید و میخندید و از خودش پذیرایی میکرد صبح روز یکم فروردین سه تایی راهی مسافرت به قصد قشم شدیم شب بندر عباس موندیم فردا صبح زود سوار کشتی شدیم تا گلم واسه اولین بار یه سفر دریایی کوتاه داشته باشه قشم خوش گذشت اما آوینا جونم همش بغل مامانی بود توی آب میگفت وای دارم خیس میشم و تو ساحلم میگفت پام خاکی می شه ... بغل بابایی هم نمیرفت نمیدونم چرا از دریای به این زیبایی می ترسید واسه همینم بیشتر میرفتیم پا...
نویسنده :
مامان ليلا
13:12